رفیق و همدم بی ادعای من شعر است
مجال بال گشودن برای من شعر است
اذان بگو که دو رکعت غزل اقامه کنم
رکوع و سجده ی من، ربنای من شعر است
من آسمان و زمین را شکافتم حتی!
قسم به حضرت موسی! عصای من شعر است
شب است و دفترم از نانوشته ها سرشار
سکوت می کنم و اشک های من شعر است
شبی که می روم از شهرتان، شبی سرد است
به روی برف همین ردپای من شعر است
::
بعید نیست ببینم که ذکر شاعرها
بجای فاتحه روز عزای من شعر است
ما داغ عشق را به تماشا کشانده ایم
دردا که با نبودن تو زنده مانده ایم
گنجشک های داغ دل بیقرار را
در آسمان آمدن تو پرانده ایم
ما کودکان باورمان را از ابتدا
بر سفره های نیمه ی شعبان نشانده ایم
ما درس صبر، درس وفا، درس عشق را
از چشم های منتظران تو خوانده ایم
ای آرزوی دور! به هر زحمتی که بود
خود را کشانده ایم و به اینجا رسانده ایم
ای روز ناگزیر که چون روز روشنی!
تنها به شوق آمدنت زنده مانده ایم