پاییز سبز

دفتر شعر مَجازی محمد میرزایی بازرگانی



طبقه بندی موضوعی



۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر آیینی» ثبت شده است

صدای در ...

دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۰۷ ب.ظ


نیازی نیست روضه سر بیاید

نباید روضه خوان دیگر بیاید

برای گریه این ایام کافی ست

فقط گاهی صدای در بیاید ...



کانال تلگرام

  • محمد میرزایی بازرگانی
  • ۰ نظر

عصر عاشورا

شنبه, ۲ آبان ۱۳۹۴، ۰۳:۴۹ ب.ظ

عصر عاشوراست ای دل! در سپاه کیستی؟
هرچه باشی، هرکه باشی، کمتر از حُر نیستی


زود برخیز از خودت تا هرم آغوش حسین
راه باز و جاده هموار است، فکر چیستی؟


چارده قرن است عاشورا می آید می رود
نوحه خوان شو، چارده قرن است با خود زیستی!


وقت تنگ است ای دل آواره! تصمیمی بگیر
زندگی با ننگ؟ یا در خون خود می ایستی؟



محمد میرزایی بازرگانی

 عصر عاشورای ۱۴۳۷

  • محمد میرزایی بازرگانی
  • ۳ نظر

لات های خانه ی خدا !

چهارشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۰۲ ب.ظ

صبح عید بود
ناگهان
در هجوم بغض های بی امان
چشم های انتظارمان به صفحه ی خبر سپید شد
خنده هایمان شهید شد


رنگ های شاد دور خانه هایمان سیاه ...


::


ای شما که در خزان باغ
دست داده اید دست باد!
دست هایتان شکسته باد ...


لات های خانه ی خدا!
سرنوشت تان
مثل سرگذشت سایر بتان
شکستن است


روزی از همان سرا که فکر می کنید خانه ی شماست!
از همان حوالی منا -که قتلگاه حاجیان ماست-
می رسد کسی تبر به دوش


لات های خانه ی خدا
سرنوشت تان شکستن است
انتظار
حرف آخر من است ...




  • محمد میرزایی بازرگانی
  • ۱ نظر

علت بارش باران! سبب رویش گل!

دوشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۵۲ ب.ظ

به خاک قدم های امام هادی علیه السلام:


گنبد خاکی و ماتم زده تا می ریزد
بر سر زائر تو خاک عزا می ریزد


حسرت اینکه بگویند: «ضریحت زیباست»
سال ها غصه به قلب شعرا می ریزد ...


شب به شب «جامعه» می خوانم و می بینم نور
خط به خط ظلمت اشعار مرا می ریزد


علت بارش باران! سبب رویش گل!
ذکر تو از دهن چلچله ها می ریزد


«أمرُکم رشد» ... و ما بی تو حقیریم حقیر
«ذکرُکم نور» ... دلم بین دعا می ریزد


کاش می مردم و امروز نمی دیدم که
قبح توهین به تو -توهین به خدا- می ریزد


از شما نیست بعید اینکه ببینیم آخر
کافری اشک به دامان شما می ریزد

::


من قسم می خورم این عشقِ جنون آور من
عاقبت پای شما خون مرا می ریزد




  • محمد میرزایی بازرگانی
  • ۱ نظر

کیستی؟ چیستی؟ نمی دانم

چهارشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۵۹ ب.ظ

دست بر سینه، چشم ها گریان
دل دیوانه ام! دوباره بخوان

دل دیوانه ام! صدای مرا
به امام غریب من برسان

یا أنیسَ النُّفوس، أَدرِکنی
أنَا مُحتاج، أیُّهَا السُلطان

این منم تشنه تشنه تر ز کویر
این تویی مهربان تر از باران

ای ضریح مقدست دریا!
اشک من سوی توست در جریان

تو خودت عاشقانه های مرا
از خط اشک روی گونه بخوان

تو خدا نیستی زبانم لال
کیستی ای فراتر از انسان؟!

کیستی ملجأ زمان و زمین؟
کیستی هستی زمین و زمان؟

کیستی؟ چیستی؟ نمی دانم
جان من پر شده ست از هیجان

کیستی؟ چیستی؟ نمی دانم
ذره ای معرفت به من بچشان

ذره ای ذره پروری کن تا
بشوم آفتاب جاویدان
::

زیر باران در این حرم، شاعر!
بنشین شعر عاشقانه بخوان




  • محمد میرزایی بازرگانی
  • ۴ نظر

شب معاشقه قرآن به سر بگیر و بخوان

سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۴۲ ب.ظ

بخوان که اشک بریزم کمی به حال خودم

دل شکسته ی من! ای شکسته بال خودم!


بخوان به لهجه ی اشک و بخوان به لحن سکوت

چقدر خسته ام از لحن قیل و قال خودم


اگر رسید صدایت به شور عشق بگو

مرا رها نکند لحظه ای به حال خودم


شب معاشقه قرآن به سر بگیر و بخوان

که رزق گریه بگیرم برای سال خودم


قرار بود من و تو به آسمان برسیم

مرا ببخش که اینگونه خود وبال خودم

::


شبی به لطف علی می رسم به صحن نجف

تمام عمر خوشم با همین خیال خودم



  • محمد میرزایی بازرگانی
  • ۴ نظر

اگر مولا نخواهد، برگی از شاخه نمی افتد

يكشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۰۰ ق.ظ

قلم در دست می گیرم ولی ذهنم پریشان است
چه بنویسم از اوصافش؟ که او پیدا و پنهان است


صراط المستقیم و نقطه ی در باء بسم الله
علی تفسیر قرآن نه علی خود روح قرآن است


اگر مولا نخواهد، برگی از شاخه نمی افتد
امیرالمومنین شان نزول باد و باران است


تورق کرده ام تاریخ بیت الله را کامل
فقط مولای ما مولای ما مولود این خانه ست


فقط مولای ما در بستر مرگ نبی خوابید
و ثابت کرد تنها او برای مصطفی، جان است


خدا در آسمان هایش برایش تخت شاهی بست
ولی او در زمین در فکر نان مستمندان است


یتیمان مدینه دردهایش را نمی دانند
دلش لبریز از داغ است با این حال خندان است


اگر انسان علی باشد، دگر ما را چه می نامند ؟!

جهانی کافرند انگار اگر حیدر مسلمان است

::


مرا با یک نگاه لطف خود از غم رها گردان

جهان بی لطف چشمانت برایم مثل زندان است




  • محمد میرزایی بازرگانی
  • ۴ نظر

ام المومنین

شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۰۴ ق.ظ


گاه تنها یک نفر هم یار دین باشد بس است

یک نفر بانوى سرشار از یقین باشد، بس است


مال و ثروت -هرچه هم باشد- فداى راه دوست

هم نشین رحمةٌللعالمین باشد بس است


در نگاه شوم مردم بدترین باشد، ولى

در دل پیغمبر خود بهترین باشد بس است


دیگران هم همسر پیغمبرند اما فقط

مادر زهرا که «أمّ المؤمنین» باشد بس است


دخترش زهرا کجا و دختران این و آن ؟!

حاصل عمرش اگر تنها همین باشد بس است


دختر او مادرى کرده براى شیعیان

مادرى مثل خدیجه در زمین باشد بس است

¤

ما کجا و مدح او گفتن؟ معاذالله ...نه

نام ما تنهاى «گداى خوشه چین» باشد بس است


واژه هاى گنگ و بى معنا چه مى فهمند از او؟

انتهاى شعر باید نقطه چین باشد ... بس است



  • محمد میرزایی بازرگانی
  • ۴ نظر

اللهم عجل لولیک الفرج

شنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۰۲ ب.ظ

ما داغ عشق را به تماشا کشانده ایم

دردا که با نبودن تو زنده مانده ایم


گنجشک های داغ دل بیقرار را

در آسمان آمدن تو پرانده ایم


ما کودکان باورمان را از ابتدا

بر سفره های نیمه ی شعبان نشانده ایم


ما درس صبر، درس وفا، درس عشق را

از چشم های منتظران تو خوانده ایم


ای آرزوی دور! به هر زحمتی که بود

خود را کشانده ایم و به اینجا رسانده ایم


ای روز ناگزیر که چون روز روشنی!

تنها به شوق آمدنت زنده مانده ایم


  • محمد میرزایی بازرگانی
  • ۱ نظر