چشم هایت چشم هایت ... ای امان از چشم هایت ...
پنجشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۴۰ ب.ظ
تا به کی در این بیابان در تمنای تو باشم؟
آهوی من! تا کجا دنبال جاپای تو باشم؟
تو تمام دین و دنیای منی حالا و ای کاش
دست کم در خواب، یک شب مرد دنیای تو باشم
آی مضمون تمام شعرهایم! کاش می شد
لااقل مضمون بیتی از غزل های تو باشم
چشم هایت چشم هایت ... ای امان از چشم هایت!
کاش یک شب خیره در چشمان گیرای تو باشم
کاش یک شب تا سحر بنشینی و سعدی بخوانی
کاش یک شب تا سحر محو تماشای تو باشم
در خیالم گیسوانت را پریشان می کنم باز
دوست دارم غرق در طوفان دریای تو باشم
من زمستانی پر از برفم تو تابستان داغی
می رسد روزی که من مجذوب گرمای تو باشم