پاییز سبز

دفتر شعر مَجازی محمد میرزایی بازرگانی



طبقه بندی موضوعی



چشمت

پنجشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۱۴ ب.ظ
اگرچه مثل شعر سعدی است از هر نظر چشمت
نگار خواجه ی شیراز هم پیداست در چشمت

شبی می خواستم از «عشق» بنویسم کمی، دیدم
تمام واژه ها گنگند و بی معنا، مگر چشمت

لب تو،گیسوی تو، ابروی تو، قدوبالایت
مرا آتش زدند اما از آنها بیشتر چشمت

تو روزی عاقبت در خود مرا هم غرق خواهی کرد
 خلیج فارس: گیسوی تو، دریای خزر: چشمت

چه شب ها تا سحر با اشک بیدارم، به این امّید
شبی تا صبح مهمانم کند با شعر تر چشمت

به آتش می کشم دنیای بی تو زنده ماندن را
به آتش می کشم دیوان شعرم را اگر چشمت
فقط یک شب بماند خیره در چشمان من تا صبح
و چشمان من دیوانه باشد خیره بر چشمت
::

درختی خشک و بی جانم که مغلوب زمستانم
 مرا ای کاش با برقش بسازد شعله ور چشمت

::

نظرات  (۴)

  • خانم کارمند
  • ....
    شبی می خواستم از «عشق» بنویسم کمی، دیدم
    تمام واژه ها گنگند و بی معنا، مگر چشمت ....
    غزل فوق العاده ای ست مخصوصا این بیت 
    شعر خودتونه؟
    پاسخ:
    ممنون از حضورتون
    بله ظاهرا
  • بــُگــذار گـمنــامـ بمـــانـَـم
  • خیلی زیباست...
    مگر چشمت..
  • قاسم قاسمی
  • سلام بر آقا محمد عزیز

    بسیار زیبا و عالی بود ... احسنت

    مخصوصا بیت دوم خیلی زیباست

    آرزوی خیر و برکت و هدف برای بیان و بنان توانای شما دارم

     

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">